به نام خداوند حکیم و حلیم چند روزی بود که دوباره به به دامان خدا برگشته بود عطش زیادی برای خدایی شدن پیدا کرده بود هر روز عصر سراغ پارسای شهرشان می رفت و هر روز چیزهای از آیین عشق می پرسید و جرعه هایی می نوشید و بر می گشت یک روز پارسا گفت می دانی برای اینکه راه آسمان را گم نکنیم چه خون دل هایی خورده شده و خون چه پیامبرانی و جانشینانی به زمین ریخته شده؟ داستان ها را یک به یک گفت: از مبارزه نوح، داود، سلیمان، ابراهیم، مبارزه یک نفر در برابر صد نفر و اسارت خانواده بندگان خوب خدا و.... او گفت آن مبارزه ها در روزهایی اتفاق افتاد که روز خدا نامیده می شود. جوان گفت: اکنون که آن روزها وجود ندارد پس ما نمی توانیم کاری برای آیین آسمانی انجام دهیم؟ یعنی ما دیر رسیده ایم و دیگر نمی توانیم از مبارزه در راه خدا سودی و نفعی ببریم؟ پاسخ شنید: هر روز روز خدا و همه جا دشت مبارزه برای خداست هر روز در درون تو جدالی است بین سیاهی و سپیدی و تو می توانی سپیدی یا سیاهی را انتخاب کنی! همه جا میدان مبارزه است همه جا عرصه امتحان و انتخاب است در خانه ات! در خیابان! در دانشگاه! محل کارت! پارک محله تان! همه جا میدان مبارزه است و همه روز، روز خدا هر روز که بر می خیزی می توانی انتخاب کنی ادر سپاهیان آسمان باشی و همراه فرشتگان یا در خیل شیطان!! تصمیم باتوست که مبارز راه نور باشی یا رهرو کوره راه تاریکی و ظلمت برگرفته از هشت بهشت
Design By : Pichak |